-
کرونای شریف ( خاطرات نانوشته ام از دوران کرونا )
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1403 13:46
کرونای شریف سرفه هایم قطع نمی شد . تنم مثل تنور داغ بود و تبم لحظه ای از خر شیطان پایین نمی آمد . صدای نفسهایم با یک سفنونی خس خس یکنواخت همراه بود . انگار که یک مشت شیشه خورده داخل سینه ام کار گذاشته اند . هر سرفه ای که می کردم گویی چند نفر از چپ و راست به پهلویم چاقو می زدند . سرفه هایی کشدار و پشت سر هم که وقتی...
-
پادشاه
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1403 13:43
یکی از فانتزی هام این بوده که در تاریخ نامعلومی از ایران پادشاه باشم و کشور رو طبق تمام اون استانداردهایی که دلم می خواست اداره می کردم .
-
مدرسه های ما در دهه 60 ( یادداشت کوتاه )
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1403 13:41
آیا زندگی یک خیال است یا خیالهای ما در یک دنیای فانتزی زندگی مستقلی از ما دارند که گاهی سایه آن برواقعیت زندگی ما می افتد ؟ این چیزی بود که با ذهن کوچکم همیشه در راه خانه به مدرسه فکر می کردم . مسیر نیم ساعته خانه به مدرسه زمان استرس آوری بود که می شد آن را تنها با خیال پردازی پر کرد . نیم ساعتی که باید مثل مسابقه...
-
خاطرات من از شعرای معاصر
سهشنبه 8 خردادماه سال 1403 22:56
اینها رو دیروز داشتم برای شادی تعریف می کردم . شادی دختری از نسل جدید است . متولد سال 1376 . یعنی دقیقا همون سالی که خاتمی رییس جمهور شد و من هم به دانشکده خبر رفتم . دوستی با دختری از نسل جدید هم عالم خود رو داره . برای یک مرد 49 ساله مثل من . نمی دونم که انگار دارم با دختر نداشته ام حرف می زنم یا خواهر کوچکترم . اما...
-
روان شناسی یونگ درباره دین چه می گوید ؟
دوشنبه 3 مهرماه سال 1402 18:16
این مقاله رو برای یکی از سایتهای روانشناسی یونگ نوشته بودم . اما هیچ وقت منتشر نشد و همین جا می نوسیمش که تو کامپیوترم دفن نشه ! روان شناسی یونگ درباره دین چه می گوید ؟ از نظر کارل گوستاو یونگ ،همه تجارب معنوی انسان ارزش توصیف دارند و هر شکلی از حقیقت نه فقط آن تجاربی که با فرضیه یا اعتقاد خاصی مطابق باشند ، باید جزئی...
-
خاطره ای از سال 1391 از شجریان
سهشنبه 20 تیرماه سال 1402 22:26
داشتم سوار هواپیما می شدم. از فرانکفورت به تهران می آمدم . پریسا همراهم بود . این اولین سفر اروپاییم با پریسا بود . نمایشگاه اتومکانیکای آلمان دیگه بهانه ای شده بود برای اروپا گردی . در آلمان مهمان نمایشگاه بودیم و بعد سری به هلند و پاریس زدیم . خیلی خسته بودم . کل شب را در فرودگاه روی صندلی ها دراز کشیده بودم . تاریخ...
-
نقدی فلسفی - موزیکالی بر فیلم لالالند
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1401 10:51
آیا زندگی یک خیال است یا خیالهای ما در یک دنیای فانتزی وجودی مستقل از ما دارند که گاهی به عنوان واقعیت در زندگی ما جلوه می کنند؟ فیلم لالالند که چند سال پیش در هالیوود گرد و خاک به راه انداخت از آن در ایران خیلی استقبال نشد . همون ده دقیقه اول فیلم کافی است که با خودمان فکر کنیم با یک فیلم موزیکال لوس با افه های...
-
کرونا
سهشنبه 6 مهرماه سال 1400 23:01
زمان گذشت و هر چه از آن سه هفته جهنمی که کل خانواده درگیر کرونا شدیم دور می شوم تازه متوجه جزییات ترسناک آن می شوم . کرونای دلتا . مهمترین آفتی که در این بیماری در روزهای اول با آن مواجه بودیم بی اطلاعی از ماهیت آن و سرسری گرفتن آن و مقایسه با کرونای قدیمی بود . هیچ وقت فکر نمی کردم کرونای دلتا تا این حد وحشی و تهاجمی...
-
آرزوهای ناکام
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1400 11:05
زندگی در یک شرایط معمولی . آروزی بسیاری از ما بود که در این زندگی تجربه نکردیم . داشتن یک همسر همراه و چند فرزند خلف و خلاق . داشتن یک شغل تامین کننده و یک خانه که خاطراتمان شود . در یک جامعه آزاد و بدون دغدغه . همه اش با هم ازمون گرفته شد . شاید بعضی ها به یکی یا دو تا از این آرزوها دست پیدا کردند که بدون بقیه خودش...
-
مسافرت به دوبی سال 1381
یکشنبه 2 خردادماه سال 1400 17:55
دوبی دومین سفر خارجیم بعد از آن مسافرت تاریخی در سال 67 به ترکیه بود . اما از آن موقع تا به حال اوضاع خیلی فرق کرده بود . حالا یک بزرگسال محسوب می شدم و تنها سفر می کردم . مسافرتم یک مسافرت به اصطلاح کاری بود . اما کدوم کار ؟ پخش یک ویژه نامه تبلیغاتی در یک نمایشگاه نه چندان مهم اختصاصی در دوبی اون هم با آن چاپ زوار...
-
کدام موسیقی ؟
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1400 17:24
گفت : چه طور این همه موزیک تو سبکها و زبانهای مختلف گوش میدی و باز هم لذت می بری گفتم : هنر متعالی است . زبان ندارد . هر هنرمند در هر زمان و مکانی از دنیا به درکی از این تعالی رسیده و با و ذوق و فرهنگ خودش اون رو به نت یا آواز کشیده . شما لازم نیست حتما به همه زبانها و سبکها مسلط باشی . کافی است گوش موسیقیایی خودت رو...
-
دنیاهای موازی و خیالی ?
شنبه 25 بهمنماه سال 1399 23:06
دنیاهای موازی یکی از سوژه های جذاب برای فیلمهای علمی تخیلی است که معمولا خیلی هم جدی گرفته نمی شود چون همه ما اینجوری فکر می کنیم که این جور موضوع ها خیلی به زندگی روزمره ما مربوط نمی شد . اما به نظر من هر انسانی بی نهایت دنیای موازی و خیالی توی ذهنش دارد که نه تنها در زندگی خودش بلکه در زندگی دیگران هم بسیار تاثیر...
-
گیلان
جمعه 24 بهمنماه سال 1399 23:17
گیلان مرا خسته نمی کند . در آن طبیعت همیشه زنده و بیدار هیچ وقت احساس بیهودگی و پوچی نمی کنم . همین که میام تهران و پشت این کامپیوتر کوفتی می شینم همه اون افکار دوباره برمی گرده سراغم. خوشحالم که به خانه جدیدم می روم .
-
همه زنان من !
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1399 23:47
خاطره های من با همه دختران و زنان برای من دهه پنجاهی به یک نقطه تاریک در زندگیم تبدیل شده . ، چند بار نشسته بودم و تمام رابطه های که توی کل زندگیم با دخترها و زنها داشتم رو لیست کردم . خودم هم تعجب کردم به لیست بلند بالایی رسیدیم . از خاطره یک دوستی ساده تلفنی بگیر تا بوسه های کوچک و یواشکی توی کوچه های تاریک . از عشق...
-
من و فوتبال
یکشنبه 5 بهمنماه سال 1399 23:07
همیشه پیش خودم فکر می کردم که چرا این فوتبال اینقدر محبوبه ؟ چرا بعضی از آدمها ساعتها وقتشون رو می گذارن که سر تیم محبوبشون اینقدر بحث و جدل کنن ؟ دیگه کار از کل کل و شوخی گذشته . خیلی از طرفدارهای فوتبال اینقدر قضیه رو جدی گرفتن که اگه ازشون بپرسن یکی از 5 تا چیز مهم زندگیت چیه که بخوای درباره اش صحبت کنی یکیش تیمیه...
-
خاطره سفر به استانبول سال 1367
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1399 21:28
اولین سفر خارجیم در زندگی در سال 1367 یکی از پررنگ ترین خاطره های زندگیم است . زمانی بود که هنوز جنگ ایران و عراق تمام نشده بود و همه مردم یه جورایی دنبال ویزا و فرار از ایران بودند . این موج بارها و بارها در دهه های بعدی در ایران تکرار شد که هنوز هم ادامه داره . فکر اینکه پدرم تمام آینده زندگی ما را به رویای خارج...
-
دور باطل اعتراض
سهشنبه 28 آبانماه سال 1398 00:09
دوباره شلوغی ها .. اعتراضهای بدون نتیجه .. کشتار ... این بار زمستان 98 ۴۰ سال است که دوره می کنم انتظار را و هنوز را . یاد شلوغی های سال 78 به خیر .. پرستو زنگ زد خونمون و گفت که بدو که کوی دانشگاه چه خبره ؟ یک روز بود که آنفلونزا شده بودم و بدن درد داشتم ولی نمی تونستم از جام تکون بخورم . ولی مگه می شد همچین فرصتی رو...
-
زنها
یکشنبه 26 آبانماه سال 1398 12:19
بودن و نبودن زنها تاثیر عجیبی روی تمام زندگیم داشته . روی تک تک کارها و تصمیمهای من تاثیر گذاشته ... چه حضورشون و چه نبودشون !! هنوز بعد از 44 سال این تاثیر ادامه داره .. از حضور پرحاشیه شون ... تا نبودشون و احساس پوچی و مرگ ! وقتی دورت پر از دختره احساس مرد بودن احساس سرزندگی و نشاط و اعتماد به نفس می کنی ..اما وقتی...
-
بر باد رفته
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1397 23:05
دیشب طی چندمین بار طی یک ماه اخیر خواب بچه دیدم . باز هم خواب یک دختربچه نوزاد . تمام شب داشتم با او بازی می کردم و پابه پای او می خندیدم . اینقدر در خواب شاد بودم که خودم رو از شدت شادی نمی شناختم . اما افسوس که وقتی بیدار شدم باز هم طعم این شادی به کامم تلخ شد و فهمیدم همون آدم غمگین همیشگی هستم . باورم نمیشه که در...
-
هوس قمار دیگر
سهشنبه 15 آبانماه سال 1397 20:29
امروز بعد از مدتها احساس ریکاوری شدن بهم دست داد . بعد از اون ضربه سهمگین چهل سالگی که همه دنیا رو در نظرم تیره و تار کرد این دومین حمله سهمگین هجوم افکار منفی توی زندگیم بود . البته با چاشنی فشار خون و ضخیم شدن دریچه قلب . خب دیگه شوخی در کار نیست . پای جون در میانه . مخصوصا اینکه پریسا چند شب پیش خواب مرگ من رو دیده...
-
یادی از آموزشکده فنی یزد 1373
یکشنبه 15 مهرماه سال 1397 11:10
خودم رو با هشت کتاب سهراب سپهری مشغول کرده بودم . اما دندونام از شدت خشم و حسرت به هم فشرده می شد . شعرهای کتاب حجم سبز رو چند بار بالا و پایین کردم اما یک لحظه فکرم از طبقه بالا پرت نمی شد . اونها سه نفری یک کاره از خوابگاه باغ ملی بلند شده بودند اومده بودند خوابگاه صفاییه اتاق شیرازی ها . در حالی که خیلی هم همدیگر...
-
ادامه قصرفیروزه
یکشنبه 15 مهرماه سال 1397 10:57
پدر و مادرم برای من که فرزند اولشان بودم هر سال تولدهای مفصلی می گرفتند و عکسهایی که از تولدهای یک تا هفت سالگیم دارم همه نشان از تولدهای مفصلی دارند که برای من گرفته می شد و این روند در سالهای بعد ادامه پیدا کرد . سالهایی بود که فرزند سالاری کم کم در ایران شکل گرفته بود و گرفتن تولد برای خانواده های متوسط و متوسط به...
-
قصرفیروزه
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 00:18
قصرفیروزه این واژه برای من مترادف است با ایام زیبای کودکی . بلوکهای سیمانی ، خانه های پنج طبقه ، پارک و فضای همیشه سبزی که بچه های همسن و سال من توی آن می لولدند و با شادی بازی می کردند . تاب ، سرسره ، زمین خاکی ، سربالایی ، چمن جلوی بلوکها و بیخیالی کودکی همه و همه اینها فضای سیاه دهه 60 را مانند یک بهشت به ما جلوه...
-
ایستگاه کودکی
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 14:33
من در سن 13 سالگی گیر کرده ام و هرگز خیال بزرگ شدن ندارم ... من بین آن سادگی های کودکانه ... بین آن زمینهای پردرخت قصرفیروزه گیر کرده ام و نمی تونم از این بیرون بیام . با آن که سی و پنج ساله شده ام اما هرگز نمی تونم از کودکیم رها بشم . من هرگز خیال بزرگ شدن ندارم و همانطور 13 ساله مانده ام و برای همینه که با واقعیتهای...
-
سفر به اروپا - روز ششم
جمعه 28 آبانماه سال 1389 21:03
صبح زود آفتاب نزده کنار ایستگاه آرنهم شهر مرزی هلند با آلمان بودم . ایستگاه آرنهم با اینکه ایستگاه مهمی بود اما خیلی شیک نبود و ساک سنگینم رو کلی از پله های فلزیش بالا و پایین کردم . پرنده های هلند با صدای دلنوازشان بهم خوش آمد می گفتند . هلند را به خیلی چیزها می شناسند . اما برای من مهمترینشان پرنده های خوش آواز و...
-
سفربه اروپا ۵
شنبه 8 آبانماه سال 1389 15:52
امروز روز آخری بود که توی فرانکفورت و در واقع آلمان بودم . شبش باید آلمان را ترک می کردم و به هلند پیش دایی جانم می رفتم . گفتم این یه روزه رو حسابی بگردم توی این قلب اروپا . کت شلوارم و تا کردم و تو چمدون گذاشتم لباسهای اسپرت رو در آوردم . مثل این توریستهای جو زده دوربینم رو دور گردنم انداختم و از هتل زدم بیرون . توی...
-
سفر به اروپا 4
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 20:12
روز سوم : با وجود خستگی به موقع از خواب بلند شدم تا به نمایشگاه برسم . کت شلوار و کروات رو به تن کردم و راهی نمایشگاه شدم . سیل آدمهای کرواتی و کت دامنی بود که به سمت نمایشگاه روانه بود . نمایشگاه فرانکفورت مثل فرودگاهش خیلی خیلی بزرگ بود . غرفه شرکتهای ایرانی اما همون اول نمایشگاه بود . جایی برای پراندن مگس . شرکتهای...
-
سفر به اروپا 3
شنبه 17 مهرماه سال 1389 23:06
روز دوم : بدی تمام هتلهای دنیا اینه که وقتی صبح زود می رسه چک این نمی کنن . هر چی زور زدم دیرتر به هتل برسم ، بازم ساعت 8 صبح دم در هتل بودم . خوشبختانه بارها رو تونستم به امانت بگذارم و گفتم تا یه گشتی تو شهر بزنم ظهر شده . هتل درست روبروی نمایشگاه بود . از فرصت استفاده کردم و رفتم کارت ورود به نمایشگاه رو گرفتم که...
-
سفر به اروپا 2
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 14:36
یک هفته ای هست که از سفر برگشتم و به خاطر حجم کاری موفق به نوشتن نمی شدم . وقتی از سفر برمی گردم دچار سه حالت می شوم . اول شوق دیدن پری که توی مدت سفر هر روز بیشتر دلم براش تنگ می شد . دوم شیرینی خاطره های به جا مونده از سفر و سوم شوکه شدن دوباره با دیدن ناهنجاری های موجود در ایران که یکی دو هفته از آن دور بودم . دوست...
-
پیش به سوی اروپا
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 17:52
دارم آماده رفتن می شم . هر چند که این دومین باره مه که می رم اروپا . اما باز هم دل تو دلم نیست . احساس می کنم به وسط بهشت سفر می کنم . تصویرم از اروپا خیابانهای سنگ فرش شده خلوت ، ساختمانهای سنگی قدیمی و مجلل ، رودخانه های آرام و پرتعداد میان شهر و نوازندگان شیک پوش دوره گرد و هنرمندان خیابانی است . اروپا علاوه بر...