همه چی آرومه

مراسم افطار سالگرد مجله به خوبی و خوشی برگزار شد . حسن این جور مراسمها اینه که آدمهایی رو که سال به سال نمی بینی رو دور هم جمع می بینی ، اصغر هم که عاشق برگزاری این جور مراسمها است مرتب توی سالن با اون قد کوتاه و کت شلوار خاکستری اش جولان می داد . یکی از بچه ها به شوخی می گفت چهار طرف سالن یکی از دوست دخترهاش رو کاشته و هی میره در گوششون می گه : چیزی کم و کسر نداری عزیزم ؟!

رستوران رو کیا ردیف کرده بود . یکی از رستورانهایی که تو طراحی و سرویس مشاورشون بوده . علیرضا یه دفعه گیر داد که چرا کیا تنهایی اومده ؟ من هم گفتم مگه نمی دونی ؟ با هیجان پرسید چی رو؟؟!! دیدم دارم طبق معمول بدجوری بند رو آب می دم . گفتم هیچ چی ؟ اما علیرضای مارمولک دیگه تا آخر مجلس ول کن نبود. معلوم بود که موضوع رو فهمیده .

کیا هم همون ده دقیقه ای که با پری پیشش نشستیم حسابی مخمون رو با حرفهای روشنفکرانش تیلیت کرد . لای حرفهاش گفت که ترک سیگارش تقریبا موفقیت آمیز بوده و مصرفش رو به روزی یه نخ رسونده . البته می گفت این از اثرات هیپنوتیزمی که من اون شب روش انجام داده بودم نبوده . چون بعد از اون ماجرا مصرف سیگارش دو برابر شده بود . رو که نیست !

بحث گیاه خواری من و پری هم که طبق معمول نقل مجلس بود . بدم میاد از اینکه مجبوریم تو هر مجلس درباره این مساله حرف بزنیم . بعضی ها فکر می کنند که دیگه ما این گیاه خواری رو کردیم وسیله ای برای پز دادن ! البته پری هم بدش نمی آد بقیه این جوری فکر کنن .

امروز صبح هم آخرین دعواهامون رو با مدیر آژانس و نیکی کردیم . واقعا که انرژیم سر این تور کاملا به فنا فی الله رفت تو این هفته . رضا نماینده مون رو امروز بردم به نیکی معرفی کردم و با افتخار گفتم که ایشان حداقل ده تا نمایشگاه اروپایی رو هندل کرده . اما این باز هم چیزی از ادعاها و اردرهای نیکی کم نکرد . تو آسانسور رضا گفت خدا به داد من برسه تو مسکو با این آدم . دهنم آسفالته .

روزگارمون سه تایی با پری و سارا به آرومی پیش می ره و آرامش در بالاترین وضعیتش تو خونه مون حکمفرماست . خدایا انصافا این آرامش رو از ما نگیر . فقط مشکل کمبود نقدینگی یکم پری رو نگران کرده بود که روی من هم بی تاثیر نبود . خیلی سعی کرد که با محترمانه ترین کلمات به من بفهمونه که ولخرجی تو دو سه ماه آینده ممنوع ! اما کاملا منظورشان را به بنده انتقال نمودند ! خدا به خیر بگذراند .

نظرات 4 + ارسال نظر
ماهی سیاه جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام
منم خیلی سفر دوست دارم خوش به حالتون که دائما سفر میرید توی تور هستید ؟

کدوم تور ؟من چند وقتی میخوام برم سفر ولی تور خوبی رو اطلاع ندارم که بشه بهش اعتماد کرد،میشه لطفا راهنمایی کنی!؟
بعد برای همین دائم السفر بودن چه شغلی را باید ادم انتخاب کنه؟

ممنونم.

فلفل جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام، تو مجله کار می کنی؟
رفته بودی مصاحبه برای سفارت آلمان؟ اونوقت اونجا دختره مینی ژوپ پوشیده بود؟! مگه تو کجایی؟ ایران نیستی؟

ضمنا ولخرجی بسه حداقل واسه دو ماه

فلفل جان وقتی وارد سفارت یک کشور می شوی آنجا دیگر خاک ایران محسوب نمی شود و همه کارمندان زن آن حتی اگر ایرانی باشند بی حجاب و مینی ژوپی اند .

Ara یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:04 ب.ظ http://zendegieara.blogsky.com

سلام .

خوشحالم که آرامش رو احساس میکنید .

امیدوارم همیشه با هم باشید .


ممنونم آرا جون. تو هم همینطور

فلفل دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ب.ظ

ااا؟؟؟؟؟؟؟؟ چه جالب شهریار!! نمی دونستم این طوریه! خوش به حال اینایی که تو سفارت کار می کنن

آره والا . البته کاشکی اخلاقشون رو یکم درست می کردند . چون خیلی بداخلاقن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد