روز دوم :
بدی تمام هتلهای دنیا اینه که وقتی صبح زود می رسه چک این نمی کنن . هر چی زور زدم دیرتر به هتل برسم ، بازم ساعت 8 صبح دم در هتل بودم . خوشبختانه بارها رو تونستم به امانت بگذارم و گفتم تا یه گشتی تو شهر بزنم ظهر شده . هتل درست روبروی نمایشگاه بود . از فرصت استفاده کردم و رفتم کارت ورود به نمایشگاه رو گرفتم که تو وقت صرفه جویی کنم .
بعد به سمت ایستگاه قطار (و اتوبوس) رفتم که بلیط هلندم رو اوکی کنم . فاصله بین هتل تا ایستگاه واقعا جذاب بود . پر بود از کافی شاپ ها و اغذیه فروشی های کوچک که پاتوق کارمندهایی بود که قبل از رفتن به سر کارشون یه قهوه یا ساندویجی می زدند تو رگ . البته برای من گیاه خوار هیچ ساندویجی خوشمزه تر از ساندویج نون و پنیرو گوجه و سبزی نبود که تقریبا همه ساندویجی ها تو اروپا اون رو سرو می کردند که قیمتش بین دو تا سه یورو بود .
برعکس اغذیه فروشی های ایران که چرک و کثافت از در و دیوارش می ره بالا و غذاهاش ناسالمه تو اروپا واقعا اغذیه فروشی های جذاب و زیبایی داره . غذاهای آماده کلا گرون نیستند و فوق العاده تمیز و باسلیقه درست شده اند و توی بسته بندی های خیلی خوشگلی تحویلت می دن . در زمینه غذا و خوراکی توی اروپا همه چیز آدم رو جذب می کنه که یه چیز بامزه ای در هر محیطی بزنه تو رگ و کیفشو ببره و به خودش فحش نده این آشغال چی بود خوردم . واقعا خوب زندگی کردن فقط به پول نیست . یه کم هم سلیقه می خواد . چی می شد یه همچین ساندویجی های تمیزی پیدا می شد که یه ساندویج حسابی و سالم توی یه بسته بندی خوشگل بهت بده ؟
بین راه چند تا مغازه و رستوران ایرانی دیدم که خیلی برام جالب بود . کلا تو فرانکفورت مغازه ها و رستوران های ایرانی خیلی زیادن . اینقدر زیاد که اصلا احساس غریبگی نمی کنی . باهالترینشون یه مغازه نزدیک ایستگاه قطار بود که روش بزرگ به فارسی زده بود بقالی مش قاسم !! البته هیچیش شبیه یه بقالی نبود و اتفاقا مغازه خیلی شیکی بود که همه جور جنس ایرانی از خوراکی بگیر تا صنایع دستی توش پیدا می شد .
ایستگاه قطار در هیچ جای اروپا میحط خیلی جذابی نداره . تنها جاییه که توش به معتاد و ولگرد و کارتن خواب بر می خوری . البته ولگرداش خیلی بی آزارن . بلیط اتوبوس رو گرفتم و تا می تونستم کوچه پس کوچه های اطراف رو واسه خودم گشتم . کلا توی اکثر سفرها کوچه گردی و تجربه کردن جاهایی که بلد نیستم کار خیلی جذابیه . امن بودن محیط این اجازه رو می ده که توی هر ساعتی که دلت خواست هر جای شهر رو بگردی . زن و مرد هم نداره . امنیت واقعا مثل نظم تو اروپا بیداد می کنه .
بالاخره ظهر شد و به هتل رسیدم . طبق عادت همیشگیم به جای دوش گرفتن ، محل سونا و جکوزی هتل رو شناسایی کردم و پریدم توش . همون طور که مستحضر هستید یا شاید هم نیستید در همه جای دنیا ( به جز ایران و کشورهای عربی ) توی سونا و جکوزی کسی مایو نمی پوشه و همه ل خ ت هستند . البته تو کشورهایی مثل کشورهای شرقی و ترکیه و امثال آن سونای آقایان و خانم ها رو از هم جدا کردند و فقط همجنسان جلوی هم ل خ ت می شوند اما در اروپا چیزی به نام جداسازی جنسیتی ( به جز دست شویی ) کلا وجود ندارد و حتی در سونا و جکوزی هم زن و مرد به صورت مختلط کاملا ل خ ت هستند . البته فکر نکنید خدای نکرده من به خاطر چشم چرونی این قدر در سفرهای خارجی به سونا می روم ، نه ، فقط به خاطر علاقه به خود سونا و ریلکسیشن است !
کت شلوار و کروات رو تنم می کنم و به نمایشگاه می روم . شب هم خسته از نمایشگاه به هتل می آیم و واقعا دیگه توان رفتن به بیرون رو ندارم و از خستگی خوابم می بره .
سلام،
آره موافقم کاش توی ایران هم همینقدر شیک و تمیز بود :(
جدا؟؟؟ حتی مایو نمی پوشند؟! من نمی تونم باور کنم، حداقل خانمها همچین کاری نمی کنند! لخ ت کامل؟!!!!!!!!
خدا به دور!
آره فلفل جان حتی خانمها ... ولی باور کن با این وجود ،به آدمهای بی حیا توی این مکانها نه خانمها و نه آقایان بر نخوردم! ( البته به جز خودم ) ... باور کن ... همه شان کاملا آدمهای عادی بودند